مصاحبه ماهنامه تجربه با استاد ناظری

 کانال خصوصی: ماهنامه تجربه در تازه‌ترین شماره خود گفت‌وگویی بلند با شهرام ناظری داشته است. بخش‌هایی از این گفت‌وگوی مفصل در زیر می‌آید:

دلیل اصلی جدایی ناظری و مشکاتیان از کانون چاووش: آتش زدن نوار کنسرت انجمن زرتشتیان توسط بعضی از اعضای کانون

یک سال پیش از انقلاب یعنی در سال ۱۳۵۶ اولین آهنگ زنده‌یاد مشکاتیان (مرا عاشق چنان باید) با گروه عارف و با همراهی علیزاده، آهنگ مشکاتیان، صدای من و با حضور سایه ضبط شد. این اثر اولین کار پرویز مشکاتیان با صدای من بود. ما دوستان صمیمی برای هم بودیم و رفاقتمان سال‌ها ادامه پیاده کرد تا این که ماجرای ازدواج پرویز مشکاتیان پیش آمد. وقتی زنده‌یاد مشکاتیان مشغول ازدواج و زندگی شخصی شد، بین ما کمی فاصله افتاد و بعدها هم که از نظر روحی حال بسیار بدی داشت و در همان دوران به سوی من بازگشت. تنها در این میان فرصت برگزاری کنسرت لاله بهار را داشتیم که در اوائل انقلاب یعنی سال ۵۸ با گروه_عارف و مشکاتیان در انجمن زرتشتیان ایران اجرا شد و کنسرت به یاد ماندنی بود. البته باید اشاره کنم که یکی از دلایل جدایی من و مشکاتیان از کانون چاووش همین کنسرت انجمن زرتشتیان بود. این اجرا با احساسات توصیف‌نشدنی از سوی ما و حاضران در سالن برگزار شد و تاثیر معنوی عمیق و فراموش‌نشدنی بر روی مخاطبان داشت. ما برای این اجرا اشعار از ملک‌الشعرای بهار را انتخاب کرده بودیم که بسیار زیبا بود و با شرایط آن دوران همخوانی زیادی داشت. ناگفته نماند که این اشعار رندانه و زیرکانه انتخاب شده بود. صدابردار آن برنامه آقای ایرج حقیقی بود. او بعد از اتمام برنامه با حالتی پریشان و نارحت پیش ما آمد و گفت که نوارهای ضبط شده کنسرت را چند تن از بچه ها بردند و بعد هم خبر دادند آن را آتش زده‌اند. به این دلیل که در مورد انتخاب شعرها معترض بودند. ما از کانون رنجور شدیم و همین باعث شد آرام‌آرام حذف شویم. علی­رغم علاقه­‌ای که به کانون داشتیم اما برای ما مشکلاتی به ­وجود می­‌آمد که به تدریج زمینه جدایی را فراهم کرد.

به خاطر دارم که روزی با اعضای کانون چاووش در حال برگزاری کنسرت بودیم که یک ­دفعه توسط کمیته تیراندازی شد و کنسرت را تعطیل کردند. ما در پارک خرم در میدان آزادی کنسرتی گذاشته بودیم. ناگهان در حالی که در نیمه‌های برگزاری کنسرت بودیم، تیراندازی کردند و مردم پراکنده شدند. سازهایمان را شکستند، دستگیرمان کردند و چند ساعت در یک اتاق بازداشتمان کردند. سپس سوال و جواب­‌ها شروع شد.

در حقیقت کسی که فرمان اصلی را در کانون چاووش در دست داشت، «سایه» بود. ما در چاووش برای این ­که حیات موسیقی در جریان باشد، وارد بعد تازه­‌ای شدیم.

زنده‌یاد لطفی در گروه چاووش از همه تندروتر بودند اما در نهایت اهداف هنری برایشان مقدس‌تر بود و اولویت داشت. در میان آهنگسازان چاووش آقای لطفی، آقای مشکاتیان و آقای علیزاده حضور داشتند. شاید برای خوانندگان جوان این مطلب جالب باشد که وقتی چاووش ۱ را منتشر کردیم، یک­ طرف کاست را که «آزادی» در آن بود، من خوانده بودم را و طرف دیگر کاست که «برادر بی‌قراره» را در خود داشت، آقای شجریان اجرا کردند.

مطمئنم اگر به بنان می‌گفتند روی شعر مولانا آواز بخوان، قطعا این کار را انجام نمی‌داد. او نمی‌پذیرفت؛ چرا که می‌دانست تا چه حد و در چه حوزه‌ای اهلیت دارد. او می‌دانست که دو دانگ صدا دارد که باید با آن کاری مناسب داشته‌هایش انجام دهد. (البته که زنده‌یاد بنان با همان دو دانگ صدا کاری را انجام داد که سطح خیلی‌هایی که ادعای شش دانگ بودن صدا داشتند را هم به جلو ببرد. صدای او به غایت دلنشین و دوست‌داشتنی بود.) دلیل موفقیت بالای این مرد آن بود که اهلیت خودش را می‌شناخت و پا را فراتر از آن نگذاشت. کارها و شعرهای بنان تماما زیبا، اتوکشیده و شسته و رفته بود. می‌پرسید چرا؟ به آن خاطر که خودش هم این گونه بود.

من با آقای علیزاده کارهایی انجام داده‌ام که دوست دارم منتشر شوند. مانند زمستان. چاووشی (اخوان) را خوانده‌ام که بسیار هم زیبا هستند. «آی عشق» شاملو را خوانده‌­ام و همچنین «می‌­تراود مهتاب» و چند تا از شعرهای نو را اجرا کردیم که کارهای شنیدنی است و فکر می‌کنم خواندنش از عهده هر کسی خارج است.

ماهنامه تجربه 

گردآوری: www.Musighar.com

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن